دیشب تا ساعت 2 منتظر شدم که خانم خوابش سنگین بشه بعد براش از کرم استفاده کنم ولی مثل اینکه سر دل دخترم سنگینی کرده بود همش سرفه میکرد و ناراحت بود بالاخره اورد بالا و راحت شد و رو پای من خوابید که ساعت 3:30 شده بود ساعت 4 یک باره از خواب پریدم دیدم که نگار خانم پتوی معروفش رو بغل کرده و داره راه میره بهش گفتم کجا میری گفت میخوام غذا بخورم تا مثل موش قوی بشم اخه شبه خیلی تام و جری رو دیده بود بعد نگاهش کردم و دیدم که بچم خوابه چشماش بسته و بغلش کردم و برگردوندم تو جاش
شعرهای که نگار خانم بلده:
یک توپ دارم قلقلی
اتل متل توتوله
تپلویم تپلو
عروسک قشنگ
بیشتر رنگها رو بلده فقط به سفید میگه سیاه
اهنگ پلنگ صورتی رو هم بلده